آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

مهد کودک+روزهای پیش از تولد

عزیزم  یه سری عکس از قبل از تولدت جا مونده که اومدم اونها رو برات بذارم  و یک چیز مهم اینکه شما یکی دو هفتست که میری مهد کودک نزدیک خونه ی نانا جون عزیزم ببین چقدر بزرگ شدی که وقت مهد کودک رفتنت رسیده راستش بر خلاف چیزی که فکر می کردم اصلا" ناراحت نشدم و خیلی خوب با قضیه کنار اومدم   قضیه از اونجایی شروع شد که نانا جون پیشنهاد داد  بعد از 3 سالگی بذاریمت مهد چرا که شما انقدر شیطونی می کردی که اجازه ی نفس کشیدن بهمون نمیدادی و همش در حال خرابکاری بودی  ..خلاصه   ما هم قبول کردیم و  شما در تاریخ 11 مهر در سن 3 سال و 4 روزگی  روز شنبه با نانا جون راهی شدی ! مهد کودک مورد نظر اس...
21 مهر 1394

تولد 3 سالگی

عزیزم این پست مربوط به تولد 3 سالگیته که در روز 9 مهر با حضور  مامان جون باباجون تبریزی و عمه الهام و شوهر عمت و نانا جون و یاشار برگزار شد  و با توجه به اینکه مهر ماه تولد شما و بابا سعید منتها با دو روز تفاوته یعنی روز 5 مهر بابا سعید و 7 مهر هم شما برای همین تولد هر دوتاتون رو 9 مهر که پنجشنبه بود گرفتیم تولد هر دوتاتون مبارک عزیزای من .... تم تولدت رو رنگین کمون انتخاب کردم و یه مهمونیه ساده گرفتیم که تو عکسها خواهی دید  اون روز حسابی از یاشار کتک خوردی و یاشار  کلی اذیتت کرد که می سپرم به زمان تا شاید بزرگ بشه عاقلتر بشه و دیگه شاهد همچین صحنه هایی نباشیم شم...
21 مهر 1394

عکسهای اهواز

عزیزم عزیز دل من تولدت مبارک فرشته ی خوشگل مامان  3 سال رو تموم کردی و بابات هم 32 سال رو تموم کرد و ما در همین راستا برای هر دوتاتون تولد گرفتیم که در پست بعد  مشروحش رو می گم خوب همینطور که داری می بینی خیلی طول کشید تا  این پست رو بذارم  و دلیلشم شیطون شدن وحشتناک شما! و تولدت بود که امروز بالاخره وقت پیدا کردم بیام برات بنویسم راستش با توجه به وقفه ی نسبتا" طولانی که افتاده جزییات یادم نمیاد فقط یه سری حرفها و کارت هست که برات یاد داشت کرده بودم که یادم نره  به سهیلا (اسم زن پسر داییم که رفتیم عروسیشون) می گی هسیلا! نانا جون می خواست ببردت از خونه بیرون اومد...
11 مهر 1394
1